جدول جو
جدول جو

معنی دیو دین - جستجوی لغت در جدول جو

دیو دین(وِ)
کنایه از شیطان لعین است. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی دین
تصویر بی دین
آنکه دین ندارد، لامذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوم دین
تصویر یوم دین
روز قیامت، روزی که تمام مردگان به پا خیزند و به حساب اعمال آن ها رسیدگی شود، روز شمار، طامة الکبریٰ، یوم السبع، قارعه، یوم الحشر، یوم الحساب، روز درنگ، روز بازخوٰاست، نشور، فرجام گاه، رستاخیز، یوم النشور، روز جزا، یوم التّناد، یوم التلاقی، روز امید و بیم، روز پسین، رستخیز، روز رستاخیز، یوم الجمع، روز وانفسا، روز بازپرس، ستخیز، یوم القرار، یوم الدین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیبادین
تصویر دیبادین
دی به دین، نام روز بیست و سوم از هر ماه خورشیدی که زردشتیان در این روز جشنی برپا می کردند
فرهنگ فارسی عمید
کلمه ای است که در خواندن مرغان خانگی استعمال کنند، (ناظم الاطباء)، حکایت صوت به هم خوردن دندانها یا تصور بهم خوردن استخوانهای بدن از سرما
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به دیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ یْ بِ)
دیبادین:
دیبدین است و دین مرد خرد
آن شناسد که لعل باده خورد.
مسعودسعد.
در ماه آبان سنۀ... باز کرمان رسید و در صحرا مقام فرمود تا روز دیبدین ماه آبان من السنه می بود. (المضاف الی بدایع الازمان ص 50). و رجوع به دی، و رجوع به کتاب مزدیسنا ص 162و دیبادین شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
کلریدرات دثیل مرنین گردی است سفید بی بو کمی تلخ و بخوبی در آب حل میشود آثار آن از راه معده پس از ده تا پانزده دقیقه ظاهر میشود و 4 تا 5 ساعت ادامه می یابد. در درجۀ اول مسکن سرفه است و خصوصاً در مسلولین و خواب بیماران را آسان میکند و اثر آرام کننده آن در سرطان، سیاتیک و قولنجهای خفیف کلیوی و کبدی و قولنج معدی مورد استفاده است. (از کتاب درمانشناسی ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان با 138 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
دیودیده. کنایه از دیوانه و مجنون. (برهان). دیوانه و مجنون. (ناظم الاطباء). دیوگرفته. دیوزده. معتوه. جن زده. مصروع. ج، دیودیدگان:
چون ز دیو اوفتاد دیوسوار
رفت چون دیودیدگان از کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دیومانند. مردناهموار و عظیم الجثه و بدشکل. (آنندراج). زشت. قبیح. (ناظم الاطباء)، مکار و دغاباز (دغلباز) . مکار و غدار و حیله باز. (از آنندراج)، کثیف، هنگفت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پاکدین، متدین به دین حق
لغت نامه دهخدا
(تَ حَسْ سُ خوَرْ / خُرْ دَ)
دور دیدن. بعید دیدن:
بلندیش بینا همی دیر دید
سر کوه چون تیغ شمشیر دید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور با 440 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد با 95 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ساز در زبان اطفال، (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
پیشوای دین، (آنندراج)، سابق در دین
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو بین
تصویر دو بین
آنکه یک چیز را دو تا بیند احول، دو رو منافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو دید
تصویر دیو دید
دیوانه مجنون مصروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیلو وین
تصویر دیلو وین
فرانسوی توفانزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو گیر
تصویر دیو گیر
آنکه دیو را مغلوب سازد دیو بند، کسی که او را جن گرفته باشد مصروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو دیده
تصویر دیو دیده
دیوانه مجنون مصروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو دست
تصویر دیو دست
تیز دست، دست دیو ید شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو جان
تصویر دیو جان
مرد پیر و سالخورده، تاریک دل، بد نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیبادین
تصویر دیبادین
روز بیست و سوم از هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو جین
تصویر دو جین
دوازده عدد از یک شی بسته دوازده تایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو دل
تصویر دیو دل
مردم شجاع و دلیر و دلاور، سنگدل و بیرحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دی بدین
تصویر دی بدین
روز بیست و سوم از هر ماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش دین
تصویر پیش دین
پیشوای دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو دیس
تصویر دیو دیس
مرد عظیم الجثه بد شکل، مکار دغلباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیبادین
تصویر دیبادین
((دَ یا دِ))
دی به دین، نام روز بیست و سوم از هر ماه شمسی
فرهنگ فارسی معین
بی کیش، خدانشناس، فاسق، کافر، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد
متضاد: خداشناس، دیندار، مومن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سخنان نادرست و دغل کارانه و شایعه
فرهنگ گویش مازندرانی
ساحل دریا
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بخش بهنمیر بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
معامله، معاملات
دیکشنری اردو به فارسی